امتیاز های انسان
قلم آفرینش بر صفحه ی وجود و هستی کلمات بی شماری رابه رشته ی تحریر در آ ورده است.
از جمله این کلمات و بلکه کاملترین کلمه خلقت،انسان است که همه ی موجوذات دیگر عالم،
طفیل وجود او و در مسیرکمال او آفریده شده اند.انسان با سایر حیوانات مشترکاتی داردولی
ویژگیهایی در او وجود دارد که در هیچ حیوان دیگر وجود ندارد و دست کم برای ما اینگونه مشهود است که این ویژگیها در انسان بارزتراست و مصادیق اتم آنها در بشر است.
در اینجا برخی از این امتیازات رافهرست وار بر می شماریم:
1-آینده نگری:انسان می تواند آینده ی بسیار دور را در نظر گرفته وبرای آن آمده شود.
مثلا احتمال می دهد که ده سال دیگر فلان حادثه ی طبیعی به جان ومال او آسیبی برساند یا فلان دشمن خارجی او را نابودسازد،از این رو،از هم اکنون به فکر دفاع افتاده و به سد سازی و فراهم آوردن وسایل و تجهیزات دفاعی پرداخته و در برابر پیشامد های خطرناک،خود را آمده می سازد.
2-آزادی و اختیار:همه حیوانات این عالم بر اساس غریزه فعالیت می کنند و همه ی عوامل طبیعی(جمادات-نباتات-حیوانات)به طورجبر،فعالیت هایی دارند وآثاری از خود پدید می آورندو در این مسیر کوچکترین اختیاری از خود ندارند .تنها انسان،انتخاب گر می باشد و به میل و اراده ی بر سر دو راهی
،راهی را بر می گزیند.بر همین اساس انسان تنها موجودی است که عصیان و نافرمانی داردبه فرموده ی قران((الم تر ان الله یسجد له من فی السماوات و من فی الارض و الشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وکثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب))
3-سخن گویی:از آن رهگذر که انسان موجودی اجتمایی است و به تنهایی نمی تواند همه ی نیازهای خویش رابر آورده سازد بلکه بایدبا سایر انسان ها دست به دست داده همیاری و همکاری کند تا بر مشکلات فایق آید و به خواسته هایش جامه ی عمل بپوشد و ناچار است که مقاصد خویش را به دیگران تفهیم کنداز این رو خدای حکیم ابزار و مجاری این امر را در اختیار او قرار داده و همراه با تنفس که از ضروریات حیات او است،بدون کمترین زحمتی کلماتی را به زبان آورده واز
نهانخانه ی جان خویش خبر می دهد و بر این اساس او را ناطق به نطق ظاهری گویند .
4- بزرگترین ویژگی انسان داشتن فکرواندیشه است .در سایه ی فکر است که بشر پیوسته به مجهولات خود را به معلوم تبدیل کرده و برمعلومات اولیه و بدیهیه و فطریه ی خویش می افزاید . به واسطه ی فکر است که به حقایق و قوانین کلیه ی عالم دست می یابد . در منطق ارسطویی از قواعد تفکر و اندیشه ی صحیح گفتگو می شود .در اینجا اشاره ای کوتاه به فلسفه ی پیدایش منطق ارسطویی
می نماییم :مرحوم شهید مطهری (ره) در پاورقیهای اصول فلسفه می فرماید:سفسته در یونان باستان درقرن پنجم قبل از میلاددر اثر دو امر صورت گرفت:
1-ظهور آراء و عقاید فلسفی ضد و نقیض .
2-رواج فوق العاده ی فن خطابه که دراثرمنازعات مالی زیادی که در بین مردم آن سرزمین پیدا می شد و کار به محکمه کشیده می شد و گروهی از دانشمندان به سمت وکالت در محاکم عمکومی با حظور شمار بسیاری از تماشاچیان به دفاع از حقوق موکلین خود می پرداختند و خطابه های مؤثری ایراد می کردند...این گروه سعی داشتند برای هر مدعایی((حق یا باطل))دلیل
آورند...کم کم کار به جایی رسید که معتقد شدند حق و باطل یا صدق و کذبی درواقع نیست... بلکه حق آن چیزی است که انسان او را حق بداند و باطل آن چیزی است که انسان او را باطل بداند .بتدریج این عقیده در سایر امور عالم نیز سرایت کرد و گفتند :حقیقت به طور کلی تابع شعور و ادراک انسان است...این گروه را به واسطه ی مهارت در همه ی علوم و فنون زمان خود سوفیست،یعنی دانشمند می گفتند و سوفسطایی معرب سو فیست است.یکی از سوفیستهای معروف،گورگیاس است،او سه ادعا دارد:
1-محال است چیزی موجود باشد
2-محال است که-چیزی بر فرض وجود-شناخته شود
3-اگر بر فرض محال چیزی شناخته شود،قابل توصیف(وشناسایی)برای غیرنیست.
سقراط و افلاطون وارسطو به شدت باسوفسطاییان به مبارزه برخاستند و مغلطه های آنها را آشکار کردند وثابت کردندکه
اشیاء،با قطع نظر از ادراک ما واقعییت دارند و دارای کیفیت مخصوص هستند وحکمت عبارت است از علم به احوال اعیان موجودات ،آن طور که هستند و اگر انسان به طرزصحیحی فکر خود را راه ببرد می تواند حقایق رادریابد.ارسطو بدین منظور قواعدمنطقی را برای درست فکر کردن و تمیز خطا از صواب جمع وتدوین کرد.
با تشکر